قطعۀ ۴

به صدف که گوهرش را ز نگاهِ غیر پوشد

تو به پرنیانِ مژگان، نِگهِ خمار پوشی

قطعۀ ۳

لبانِ لعلِ تو از این دو چشمِ من آموخت

شقایقی که نِشیند به روی آن شبنم

قطعۀ ۲

بنشین، ترانه‌ای که برایت سروده‌ام

یکبار لااقل تو به گوشَت شنیده باش

قطعۀ ۱

از آن رو نگاهِ تو را دوست دارم

که در عمقِ چشمت خدا را ببینم

مثنوی ۳

باز دوباره می‌رسد، فصلِ بهارِ من ببین

از تنِ شاخه‌های من، خوشۀ جانِ من بچین

مثنوی ۲

دلم گرفته ولیکن، توانِ گریه ندارم

اگرچه مملوِ دردم، سرِ گلایه ندارم

مثنوی ۱

نشسته‌ام به قایقی و موج، می‌بَرد مرا

صدای خنده‌های تو، به اوج می‌بَرد مرا

غزل ۳۳

یادم نمی‌آید چه شد، دل را ز کف دادم

یکباره ویران می‌شود گاهی دلِ آدم

غزل ۳۲

آمد آرام، دلارام، به لبخند و نشست

دل برانگیخت، فروریخت، به ناگاه شکست

غزل ۳۱

آکنده از هجومِ خیالاتِ مُبهم‌ام

پیوسته همنشینِ سیاهی و ماتم‌ام