چهارپارۀ ۲۲
آمد بگوید این دلِ غمدیده مالِ تو
رفتی نشد، نشد که بپرسد ز حالِ تو
تنها کنارِ این شب و این ماه، ماهِ من
تنها نه شب، که هر دمِ این سال، سالِ تو
تاوانِ این تعللِ بیجا فراقِ تو
مانَد به سینه حسرتِ شوقِ وفاقِ تو
تا عُمر میبَرد ز من این روز و ماهِ من
بر دل ز این درنگِ به ناگاه، داغِ تو
افسوس و آه و ماتم و سوگت برای من
در انتهای غربتِ دیرینه جای من
نالد به سانِ جغدِ شب این دل به یادِ تو
بیچاره این شکستهدلِ بینوای من
هر روزِ من به یادِ تو و روزگارِ تو
پاییزِ من به حسرتِ یادِ بهارِ تو
هر شب به جستجویِ نگاهِ تو، ماهِ من
دنبالِ یک نشانه ز ایل و تبارِ تو
آشفته در سیاهیِ این شب به راهِ تو
هر لحظه در تخیلِ چشمِ سیاهِ تو
رفتی نشد، نشد ز تو ای، آه، ماهِ من
مانَد به سینه حسرتِ این آه، آهِ تو
یاد تو اینچنین