چهارپارۀ ۳۷

وضوی اولِ صبح و نمازِ اولِ وقت

اذانِ اولِ عشق و دلم از آنِ شما

چهارپارۀ ۳۶

در پَرسه‌های حال و هوایی که نیستی

در انزوای زاویه‌هایی که نیستی

چهارپارۀ ۳۵

من و هیهاتِ تو و سینۀ آغشته به عشق

من و میقاتِ تو و دینِ فروهشته به عشق

چهارپارۀ ۳۴

شرابِ کاربَلَد، پُرخمار و کاردرست

مرا گرفت همان دَم، از آن نگاهِ نخست

چهارپارۀ ۳۳

زان رو که ذات و فلسفۀ قطره، رفتن است

پایانِ راهِ عشق، تهِ دره رفتن است

چهارپارۀ ۳۲

چشمت به لطفِ ناز، پُرم می‌کند ز عشق

قبلم دوباره باز، وَرَم می‌کند ز عشق

چهارپارۀ ۳۱

برای هفت‌سین، امسال، یک سمبوسه کم دارم

که قبل از سم‌زُدایی بر لبِ این سفره بگذارم

چهارپارۀ ۳۰

چیزی نمانده بود، ولیکن به لطفِ حق

این قیل و قالِ عشقِ تو ختمِ به خیر شد

چهارپارۀ ۲۹

دلا! به کُنجِ همین سینه کاش می‌مردی

ولی به راهِ کجِ عشق، ره نمی‌بردی

چهارپارۀ ۲۸

پس از تو بعدِ زمستان، دوباره پاییز است

پس از تو بعدِ خزان، باز هم زمستان است