چهارپارۀ ۱۰

یک آسمان ستارۀ بی‌رنگ مانده است

از کهکشانِ خاطره یک سنگ مانده است

چهارپارۀ ۹

این کوچه‌های تنگ، مرا پرسه می‌زند؟

یا من میانِ کوچۀ دل غوطه می‌خورم؟

چهارپارۀ ۸

سودای آن نگاهِ خمارت چه می‌کند

ترفندِ آن نظارۀ تارت چه می‌کند

چهارپارۀ ۷

آن آخرین نگاه، که مابینِ ما گذشت

یک اتفاقِ ساده و یک عمر سرگذشت

چهارپارۀ ۶

عشقت تَنید و سایه بِگُسترد و جا گرفت

ناگَه فضای سینۀ ما را فرا گرفت

چهارپارۀ ۵

زیباتر از همیشه تو لبخند می‌زنی

معصوم و صادقانه و پاک و فرشته‌گون

چهارپارۀ ۴

چو گل به باغِ نگاهم / به فصلِ سردِ زمستان

شکفته‌ای گلِ خندان / میانِ این دلِ بی‌جان

چهارپارۀ ۳

ز سیلِ اشکِ مداوم نمی‌توان خفتن

غمِ  فراقِ تو را با که می‌توان گفتن

چهارپارۀ ۲

گویی تو را کنارِ خود احساس می‌کنم

کنجی برای قصۀ شب باز می‌کنم

چهارپارۀ ۱

وقتی سکوتِ نیمه‌شبم را شکستی و رفتی

وقتی ز روی من نِگه‌ات را بِبستی و رفتی