غزل ۳۰

بیا که فاصله‌ها لنگِ رنگِ آمدنت

که قلبِ فاصله ریزد به زنگِ آمدنت

غزل ۲۹

شبی که نگاهت چو نورِ ستاره

به روزِ سیاهم چو عمری دوباره

غزل ۲۸

آه از این دیوانه‌دل، جز آه می‌آید مگر؟

از سرِ این چاه، دل بر راه می‌آید مگر؟

غزل ۲۷

میانِ کوچه و پس‌کوچه‌های حیرانی

نشسته بر شبِ من ماتم و پریشانی

غزل ۲۶

به مرورِ زمان دلم گرفت ببین

خسته از این خزان دلم گرفت ببین

غزل ۲۵

معمای چشمانِ تو بارِ دیگر

مرا می‌کِشد سویِ یک کارِ دیگر

غزل ۲۴

ز غمت شکسته این دل تو بیا و چاره‌ای شو

به خزانِ باغِ جانم تو گُلِ بهاره‌ای شو

غزل ۲۳

به خنده‌خندۀ تو، لاله‌لاله باز شود

به گریه‌گریۀ من، زلفِ شب دراز شود

غزل ۲۲

گاه، تو را شبانه در شعر و ترانه دیده‌ام

از لبِ عاشقانه‌ها نامِ تو را شنیده‌ام

غزل ۲۱

حادثه‌ای رقم بزن با قلمِ نگاهِ خود

غمزه بزن به شب ببین بارقۀ پگاهِ خود