غزل ۲۱

حادثه‌ای رقم بزن با قلمِ نگاهِ خود

غمزه بزن به شب ببین بارقۀ پگاهِ خود

سینۀ دردمندِ من در شبِ انتظارِ تو

چشم و دلم به راهِ تو، چشم و دلت به راهِ خود

حالِ ستاره‌های شب گاه خراب‌تر ز من

خواب ز دیده می‌بَرد نالۀ شب به ماهِ خود

گاه ستاره می‌کشد ناله ز درد و آهِ من

گاه دوباره می‌زند ناله ز درد و آهِ خود

ماهِ من و پگاهِ من، قبله و سجده‌گاهِ من

سوی تو می‌رود دلم، مسجد و قبله‌گاهِ خود

در تبِ انتظارِ تو این دلِ بی‌قرارِ من

باز بیا دوباره بر خیمه و بارگاهِ خود

پهنۀ آسمانِ من منتظرِ نگاهِ تو

آه، چه می‌کِشد از این روز و شبِ سیاهِ خود

یاد تو این‌چنین