چهارپارۀ ۲۷
مرا نه راه، که تنها نگاه بود که بُرد
به سوی راهِ تو بُرد و به دستِ عشق سپُرد
به راهِ چشمِ سیاهت کشید و بیتردید
نه انتظارِ رسیدن، نه کورسوی امید
مرا نه راه، که تنها نگاهِ سردِ تو بود
چو زَمهَریر، ولی دلنشین و رویایی
تو بهتر از همۀ شعرهای زیبایی
تو جالبترین جنبۀ مُعمّایی
مرا نه راه، نه بیراهه، یک نگاه کشید
به سرزمینِ تو، جغرافیای شیدایی
مسیرِ عشقِ تو، این راههای تاریخی
از آبرو به لبِ مرزهای رسوایی
مرا سیاهیِ چشمِ تو و سیاهیِ شب
نِشانده بر تنِ خاکِ سیاهِ ویرانی
پُر از کتیبۀ عشقم، پُر از نوشته به رمز
به هر کتیبه، الفبایِ عشق، زندانی
مرا نه راه، که تنها نگاه بود که بُرد
اردلان صامتی