چهارپارۀ ۳۶
/در چهارپاره /توسط اردلان صامتیدر پَرسههای حال و هوایی که نیستی
در انزوای زاویههایی که نیستی
چهارپارۀ ۳۵
/در چهارپاره /توسط اردلان صامتیمن و هیهاتِ تو و سینۀ آغشته به عشق
من و میقاتِ تو و دینِ فروهشته به عشق
چهارپارۀ ۳۴
/در چهارپاره /توسط اردلان صامتیشرابِ کاربَلَد، پُرخمار و کاردرست
مرا گرفت همان دِم، از آن نگاهِ نخست
چهارپارۀ ۳۳
/در چهارپاره /توسط اردلان صامتیزان رو که ذات و فلسفۀ قطره، رفتن است
پایانِ راهِ عشق، تهِ دره رفتن است
چهارپارۀ ۳۲
/در چهارپاره /توسط اردلان صامتیچشمت به لطفِ ناز، پُرم میکند ز عشق
قبلم دوباره باز، وَرَم میکند ز عشق
چهارپارۀ ۳۱
/در چهارپاره /توسط اردلان صامتیبرای هفتسین، امسال، یک سمبوسه کم دارم
که قبل از سمزُدایی بر لبِ این سفره بگذارم
چهارپارۀ ۳۰
/در چهارپاره /توسط اردلان صامتیچیزی نمانده بود، ولیکن به لطفِ حق
این قیل و قالِ عشقِ تو ختمِ به خیر شد
چهارپارۀ ۲۹
/در چهارپاره /توسط اردلان صامتیدلا! به کُنجِ همین سینه کاش میمردی
ولی به راهِ کجِ عشق، ره نمیبردی
چهارپارۀ ۲۸
/در چهارپاره /توسط اردلان صامتیپس از تو بعدِ زمستان، دوباره پاییز است
پس از تو بعدِ خزان، باز هم زمستان است