قطعۀ ۸
غزل چکیده بر این دفتر و نمیدانم
چه شد؟ که حال و هوای دلم پریشان شد
نفیرِ عشقِ تو در کویِ جانِ من پیچید
و اضطرابِ غریبی به دل نمایان شد
هوای ابریِ این کلبۀ فراموشی
به اشکِ حسرت و ماتم دوباره گریان شد
غزلغزل ز تو و این نگاهِ طوفانی
قلم به دستِ من امشب دوباره لرزان شد
شب از میانه گذشت و ستارهها محواند
تنِ سیاهیِ یکدستِ شب چو زندان شد
ستارههای امیدم ز آسمان رفتند
هراسم از شب و این تیرگی دوچندان شد
به روی دفترِ شعرم حروفِ ناخوانا
و نام و یادِ تو تکرار و صد هزاران شد
دلم گرفته و امشب به رسمِ تنهایی
غمِ نبود و فراقت به سینه مهمان شد
ز اشکِ دیده بر این برگهها چه میماند؟
حروفِ نامِ لطیفِ تو غرقِ باران شد
تنیده جوهر و خونابۀ نگاه، به هم
و خانههای تغزل به گریه ویران شد
گلی به دشتِ خیالم دمید و امشب هم
به یاد و خاطرۀ چشمِ تو گلستان شد
دوباره اشکِ من و باز هم دوباره غزل
غزل به دفترِ شعرم چکید و دیوان شد
یاد تو اینچنین