چهارپارۀ ۲
گویی تو را کنارِ خود احساس میکنم[۱]
کنجی برای قصۀ شب باز میکنم
تا بیکرانِ این دل و با کولهبارِ عشق
هر لحظه با نگاهِ تو پرواز میکنم
بر آسمانِ چشمِ تو لبخند میزنم
دل را به پای عشقِ تو بر بند میزنم
من چشمهای خسته و نمناکِ خویش را
دزدانه بر نگاهِ تو پیوند میزنم
در امتدادِ فاصلهها راه میروم
تا انتهای روشنیِ ماه میروم
در این مسیرِ بیتو غم از راه میرسد
از نورِ چشمهای تو ناگاه میروم
از شهرِ خاطراتِ تو من دور میشوم
از غربتِ نگاهِ تو رنجور میشوم
همراه با ستارۀ تاریکِ بختِ خویش
در آسمانِ چشمِ تو بینور میشوم
با چشمهای خیس، تو را ترک میکنم
حسِ سکوتِ سردِ تو را درک میکنم
با توشهای ز خاطرهها محو میشوم
دل را به خاطراتِ تو دقمرگ میکنم
یاد تو اینچنین
- ۱. این مصراع، برگرفته از مصراع شعری از استاد محمدعلی بهمنیست (گاهی تو را کنار خود احساس میکنم)