چهارپارۀ ۳۹
رازآمیخته؛ مرموز و به سِحر آلوده
نازانگیخته؛ جانسوز نگاهی دارد
دلبرِ حیلهگرِ خیرهسرِ من، افسوس!
چشم و ابروی فریبای سیاهی دارد
همچو سُربی که به قلبم بِنِشیند داغ است
غمزههایش همه خونریز و به زهرآلوده
رازآمیخته؛ مرموز نگاهی دارد
نازانگیخته؛ جانسوز و غُبارآلوده
دلبری دارم و حالِ دلم اصلا خوش نیست
کاروانِ جَرَسِ دلهُرههایم انگار
نَفَسم در شبِ جادویی چشمانش رفت
در طلسم و خطرِ ساحرههایم انگار
رازآمیخته؛ مرموز و به سحر آلوده
اردلان صامتی