نو و سپید ۲۶

این اشک نیست
گریه نیست
باور کن

این قطره‌ها که می‌چکد از چشم و گونه‌ام
این‌ها، نه
اشک نیست

یخ آب می‌کنم
یخ‌های آرزو
گرمایشِ زمین
این تکه‌پاره‌های به موجِ تو غوطه‌ور
تنها فقط همین

این قُله‌های یخ‌زده در عمقِ جانِ من
آرام، در میانۀ دریای حسرتت
در عمقِ بی‌نهایتِ دل، آب می‌شود
مرداب می‌شود
در عمقِ جانِ من
در چاله‌های تشنۀ روح و روانِ من


این اختناق هم، تقصیرِ بُغض نیست
پیچیده دود و داغِ جگر، در درونِ من
گرد و غبار و دودِ محلی‌ست در دلم
آلودگیِ حال و هوای نبودنت

دل داغ می‌کنم
یخ آب می‌کنم
این‌ها که بُغض نیست
این‌ها که گریه نیست

در کوچه‌های عشقِ تو فریاد می‌زنم
دل آب می‌کنم
یخ داغ می‌کنم

ای موجبِ تمامیِ گرمایشِ زمین!
آری، فقط همین

این گریه نیست
بُغض نیست
باور کن

اردلان صامتی