نو و سپید ۲۴

از شعر، خسته‌ام
از شعرهای کهنه و از شعرهای نو


از واژه، رَسته‌ام


من از تمامِ قافیه‌ها و ردیف‌ها
از وزن‌های پوچِ غزل‌ها و قطعه‌ها
از شعر، دلخورم
از غُصه‌ها پُرم


ای سرزمینِ من!
از دستِ تو، فرارکُنان، تا کجا رَوَم؟
از دستِ طالبانِ جهان، تا کجا رَوَم؟


در دستِ من، به سینۀ من، بر لبم، غزل
در دستِ او جدل
من تا کجا رَوَم؟


با شعر و اشکِ من
شهری بنا نشد
دِینی ادا نشد


از شعر، خسته‌ام
از اشکِ بی‌امان
افغانِ بی‌مکان!


ای سرزمینِ من!
از شعر، خسته‌ام
اما پُرم ز شور
پُرشور، همچو موج
تا روزهای اوج


ای سرزمینِ من!
من وام‌دارِ خاکِ توام، وام‌دارِ تو
در گیرودارِ تو


از شعر، خسته‌ام
غمگین و دلخورم
از کینه‌ها پُرم


بی‌سرزمین، فرارکُنان، تا کجا رَوِم؟

اردلان صامتی