نو و سپید ۲۳
چشمانم چو گنجشکها
موهایت چو شاخسارِ درختانِ جنگلی
من جنسِ آبشار
سنگی، ولی ز مرمرِ یکدست صیقلی
ای عشقِ بیدلیل! معشوقِ بیبدیل!
ای آرزوی خفته به جادوی مخملی!
چشمانم چو گنجشکها
در زیرِ تازیانۀ بارانِ ریزریز
موهایت چو آشیانۀ گنجشکهای خیس
من لابهلای عشق، من در بلای عشق
چشمانِ خیسِ من، همچون پرندههای پناهنده بر درخت، در لابهلای مویِ تو
من مبتلای عشق
چشمانم چو گنجشکها
لبهایت چو آشیانۀ اغوای ناگریز
چشمانم چو گنجشکها
آغوشت چو سرزمینِ دلانگیزِ عشقخیز
از من فقط پرنده، فقط آه، یک نگاه
از تو ولی، درخت، پُر از شاخه، سرپناه
چشمانم چنان پرنده، بر شاخههای زلفِ تو، مفتون و بیقرار
بازیِ نور و شاخه و باران و باد و برگ
نجوای عاشقانۀ گنجشک و شاخسار
از دستِ زلفِ یار!
چشمانِ من، پرنده
موهای تو، بهار
اردلان صامتی