قطعۀ ۵
تو را نه راهِ عبور است از میانِ دلم
بمان که من به وجودِ تو تازه خو کردم
نهان به خلوتِ دل با سرشک و آه و دعا
تو را از او که حاجتِ من داده آرزو کردم
به شوقت این رهِ دور و دراز پیمودم
به شهر و کوی و دیارِ تو جستجو کردم
بُریدم از همه عالَم به ناامیدی و لیک
به آه و ناله تو را من طلب از او کردم
چنان گریستهام از فراق و هجرانت
به اشکِ دیده و خونِ دلم وضو کردم
مرا نه راهِ گریز از کمندِ گیسویت
به سوی قبلۀ تو عاشقانه رو کردم
تو از دلیلِ پریشانیام چه میدانی؟
طوافِ زلف پریشان و تارِ مو کردم
یاد تو اینچنین