چهارپارۀ ۱۹
تارِ مویت جانِ ما را میبرد
تیغِ عشقت سینۀ ما میدرد
درد و درمان، وصل و هجرانم تویی
این دلِ من نازِ چشمت میخرد
ماهیِ دریای چشمانت منم
بُردهای از من قرارم ای صنم
غرقِ امواج و تلاطم میشوم
دل به دریای نگاهت میزنم
بیمحابا دادهام دل بر غمت
از همان آنی که با دل دیدمت
این چه سودایی که از من بُرده جان؟
دل بدادم تا که بر دل بینمت
از اَوانِ عنفوانِ دیدنت
دل ز کف دادم بر آن خندیدنت
بیدل از کویَت چو خواهی میروم
دل ندارد طاقتِ رنجیدنت
آه از این اشک و از این آهِ حزین
میچکد خونِ من از چشمم ببین
میرود رودی ز اشکم بر زمین
میدمد هم ارغوان و یاسمین
یاد تو اینچنین