نو و سپید ۱۱
آهسته از من دور میشوی
از من دست میکشی و من از دست میروم
از دستِ روزگار
من محو میشوم
تنها تو ماندهای
من محو در غبار
من محو در نگاهِ توام
محو در نگاه
محو یعنی گیج
محو یعنی هیچ
محو یعنی صدای ضربانِ قلبم میانِ نوای خندههای تو
محو یعنی تنها تو
تنها تو
تنها تو ماندهای
من در خیالِ چشمِ سیاهِ تو گم شدم
من در غبارِ چشمِ خمارِ تو گیج و هیچ
تنها تو بر زمینۀ این چشمهای من
من در میانِ حلقۀ گیسوی پیچپیچ
هرچند میروی
دامنکشان و مست
تنها تو ماندهای
از بینِ هرچه بود
از بینِ هرچه هست
از من به جز توهمِ محوی نمانده است
من محو در خیالِ توام
محو در خیال
محو یعنی گیج
محو یعنی هیچ
اردلان صامتی