نو و سپید ۲۱
آغازِ این ترانه نمیدانم از کجاست
مانندِ عشقِ من به تو
این حسِ ماندگار
این دردِ آشکار
مانندِ یک کبوترِ زخمی و بیقرار
آزاد، در قفس
چونان هوس، که تا نفسم هست، پابجاست
آغازِ این ترانه و افسانه، هرچه هست
از هر کجا که آمد و بر جان و دل نشست
حرفِ مرا به وزنِ غزلهایِ خسته بست
زلفِ تو را به قافیههای شکسته بست
آغازِ نغمهسازِ پُر از رمز و رازِ شعر
مُبهم، چنان خیالِ تو در کوچههای شب
چون ریسمانِ نور
از ماه تا نگاه
همچون سپیده، چشمبهراهِ تو در پگاه
غرقِ خیالِ تو
غرقِ غبارِ خاطرههای ترانهساز
آنجا که رازِ نقطۀ آغازِ نغمههاست
با این همه، هنوز
آغازِ این ترانه نمیدانم از کجاست
مانندِ عشقِ من به تو
این دردِ آشکار
این حسِ ماندگار
اردلان صامتی