نو و سپید ۸
بر روی صورتت
بوسهام پرسه میزند
بر جایجای چهرهات
بوسهای که بر چشمهای من جاریست
این لحظهایست که هرچه بپرسی، پاسخم آریست
من محو در خیالِ توام
بیکلام و حرف
تو حرف نداری و من حرفی
تنها نگاه و هیچ
چشمانِ من تجلیِ پروازِ بوسههاست
بر روی این نگاه
صدها کلام و حرف
صدها هزار بوسه و حسِ نهفته است
لبهای بیصدا
مغلوبِ حسِ شرم
چیزی نگفته است
ای بوسهها!
نشسته به امواجِ این نگاه!
بر موجِ پُر تلاطمِ دریا به سوی ماه!
بر روی صورتش
بر جایجای ساحلِ زیبای چهرهاش
پیغامِ عشق را
فحوای عاشقانهترین شعرِ قرن را
نجوای این کلامِ به آزرم خفته را
معنای این سکوت و کلامِ نگفته را
پیغامِ عشق را، ز دلم سوی او برید
اردلان صامتی