قطعۀ ۷
تو پسزمینۀ این شعرهای رمزآلود
تو بینهایتِ غوغای دلنوازِ منی
دَمی بیا که شبم سرد و تار و دلگیر است
تو واپسین شبِ کابوس، خوابِ نازِ منی
چو صخرههای بهشبخفتۀ کبود، منم
تو چون کبوترِ صبحی و بر فرازِ منی
من از ترنمِ رویای بودنت مستم
تو چون قصیدۀ نوری و نغمهسازِ منی
چنان نسیمِ سحر در هوای من جاری
روان میانِ دعای شب و نمازِ منی
سرشتهاند تو را با من از دیارِ اَلست
طبیب و مونس و همراهِ دیربازِ منی
غمِ تو قافیه را در کلام من آشُفت
طنینِ قافیه در وزنِ شعر و سازِ منی
یاد تو اینچنین