چهارپارۀ ۱۴

ای کاش شعرهای من آنجا کنارِ تو

جان می‌گرفت، همچو درختانِ نوبهار

ای کاش این کلامِ به دفتر نوشته‌ام

پر می‌گرفت، همچو پرستوی بی‌قرار


ای کاش این کبوترِ تنهای شعرِ من

بر شاخه‌های چشمِ تو بیتوته کرده بود

ای کاش این سکوتِ عمیق و زلالِ شب

در لابه‌لای وسوسه‌ها بوته کرده بود


ای کاش خانه‌ام چو من و لحظه‌های تب

در حسرتت اسیرِ تنِ شعله‌ها نبود

ای کاش ذهنِ حنجره، گوشِ ستاره‌ها

آکنده از تغزلِ این ناله‌ها نبود


ای کاش مانده بودی و این زمهریرِ غم

از هُرمِ بودنت همه جانش امید بود

ای کاش واپسین شبِ این سالِ بی‌بهار

در خانه عطر و بوی تو و عطرِ عید بود


ای کاش واژه‌های به جوهر نِشسته‌ام

بر دشتِ چشم‌های تو چون اسبِ بی‌قرار

ای کاش آخرین غزلِ شعرهای من

در کوچه‌باغِ یادِ تو چون بوی نوبهار

یاد تو این‌چنین