غزل ۶

دغدغۀ نگاهِ من، دیدنِ چشم‌های تو

همدمِ دل نمی‌شود، نامِ کسی به جای تو

من به چه دل سپرده‌ام زین شبِ تارِ بی‌سحر؟

بینِ ستاره‌های شب، دیدنِ ردِ پای تو

عشقِ تو آتشی زنَد بر دلِ پاره‌پاره‌ام

سوز و گُدازِ من ببین، بر سرِ شعله‌های تو

غمزه و ناز و عشوه‌ات برده ز من قرارِ دل

لب به سخن نمی‌رود، بی‌تو و بوسه‌های تو

بی‌تو همیشه منتظر، بی‌تو به انتظارِ تو

ماتم و غصه‌ام ببین، در غمِ خنده‌های تو

چهرۀ دلربای تو، خندۀ دلگشای تو

این دلِ دردمندِ من، دستِ گره‌گشای تو

فکرِ دوباره دیدنت وسوسۀ نگاهِ من

فکرِ من و خیالِ من، حالتِ دلربای تو

سایه‌به‌سایه روحِ من با تو و خاطراتِ تو

خانه‌به‌خانه پر کِشد، سوی تو در هوای تو

یاد تو این‌چنین