غزل ۵

افسوس، که کابوسِ تو تعبیر ندارد

رویای جگرسوزِ تو تفسیر ندارد

تدبیر ندارد تبِ رویای پَریشَم

اقبال ندارد دل و تقدیر ندارد

حتی گذرِ عمر بر این زخمِ فراقت

تأثیر ندارد، سرِ تغییر ندارد

این حنجره هر شب ز غمت ناله برآرد

دیگر به جز این نالۀ دلگیر ندارد

افتاده به زندانِ توام، کاش بیایی

انگار که هجرانِ تو اکسیر ندارد

زنجیرِ خیالِ تو به پای شب و روزم

آن چشمِ سیاهِ تو که تقصیر ندارد

چشمِ سیه‌ات را همه شب خواب ببینم

رنگِ سیهِ چشمِ تو تعبیر ندارد

یاد تو این‌چنین