غزل ۱۳

چه شود؟ اگر نگاهی به نگاهِ ما نمایی

و تو دیدگان نپوشی و به سوی ما بیایی

غزل ۱۲

به کرشمه‌ای براَفکن که نقاب، دیدنی نیست

تو اشارتی به ما کن که سخن، شنیدنی نیست

غزل ۱۱

به خنده‌ای بِگُشا لب، لبالب از دردم

بخند و شعله براَفکن به سینۀ سردم

غزل ۱۰

از این حریقِ عشقِ تو گر جان به در برم

عهدی کنم که یادِ تو را من ز سر برم

غزل ۹

نشسته به بالینِ غم، ز آهِ من امشب

چه می‌کند نگاهِ تو با نگاهِ من امشب

غزل ۸

بدرقه کرده‌ای مرا تا بروم ز کویِ تو

دست نمی‌کشم ولی از تو و جَعدِ موی تو

غزل ۷

ز پیالۀ نگاهت صنما، چو جُرعه نوشم

چو غلامِ حلقه‌گوشم، همه عمر بر تو کوشم

غزل ۶

دغدغۀ نگاهِ من، دیدنِ چشم‌های تو

همدمِ دل نمی‌شود، نامِ کسی به جای تو

غزل ۵

افسوس، که کابوسِ تو تعبیر ندارد

رویای جگرسوزِ تو تفسیر ندارد

غزل ۴

مستم ز باده و ز غمِ جانگزای عشق

آری که مانده بر دلِ من ردِ پای عشق