غزل ۲۶

به مرورِ زمان دلم گرفت ببین

خسته از این خزان دلم گرفت ببین

من علیرغمِ این‌که با تو می‌خندم

همچو این آسمان دلم گرفت ببین

در شبستانِ آن نگاه و گیسویت

مثلِ وقتِ اذان دلم گرفت ببین

در حقیقت نه آنکه گرفته ز تو

از زمین و زمان دلم گرفت ببین

می‌روی می‌رود ز پیکرم جانم

بی‌تو این نیمه‌جان‌دلم گرفت ببین

بی‌تو حتی ستاره‌های شب خوابند

از غمِ توامان دلم گرفت ببین

در نبودت ببین ز گریه نمناکم

از نمِ بی‌امان دلم گرفت ببین

یاد تو این‌چنین